من دیدم از همان سر صبح آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازه ی نعنای نورسیده می آید
پس بگو قرار بود که تو بیایی و ...
من نمی دانستم!
دردت به جانِ بی قرار پر گریه ام
پس اینهمه سال و ماهِ ساکتِ من
کجا بودی؟